پرم
از گریه های کلمات
روی خط های کاغذ ِده شاهی
که از سرحد ی
تا سرحدی دیگر
به شب نشینی چشم ها می رفتند
پرم
از ایستگاه های سر به زیر ِجمعه های بی پولی
و پوتین های سنگین
که زمین گیر می شدند
در چُرت پارک های تنهایی
از شب های بی ستاره ی قراولی
و بغض های پنهان
زیر پتو های خاکستری
من
کهنه صندوقِ پُستی هستم
جا مانده
بر دیوار ِ سرباز خانه ای قدیمی .
هوشنگ رئوف