یلدا
**
انار گونه هایت
نصیب من که نشد
شده ام
دهکده ای بی سکنا
زیر چلوار زمستان
و مثل طاهربابای لُر تهی دست ام
عمری ست
در ریاضتِ خلوت خودم
قناعت می کنم
به بادامی از چشم ات
امشب هم
مثل تمام شب ها
یلدای گیسوانت که وزید
مشتی گندم خاطره
برشته می کنم
روی◄ (تژگاه) سینه ام
و دانه دانه
روی زبان می گذارم
باحسرت
خیره می شوم
به پسته ی خندان دهان ات .
هوشنگ رئوف
◄تژگاه = جای آتش / لری