دلم که می گیرد به آنی ( هوشنگ رئوف )

دلم که میگیرد ... 
**
دلم که می گیرد 
به آنی 
سرتا سر ایران را 
درور می زنم 
با یک مداد
روی خط های نقشه
به سرعت 
ریل می کشم 
از غرب می زنم به شرق 
از جنوب می روم به شمال 
نه خواب کسی را به هم می زنم 
و نه در چشم هیچ سرعتی 
دیده می شوم 
فقط 
از راههای شمالی که می گذرم 
قطار 
پر از بوی شوری دریا می شود 
و واگن های کهنه ی هق هق 
در ایستگاه های مِه گیر جنگلی 
زمینگیر 
و خیالم 
سوزن بان پیری می شود 
که فانوس کوچکش را 
رو به بیابان تاریک 
تکان می دهد .

 


هوشنگ رئوف

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.