برشته می شدم روی سنگ فرش ( هوشنگ رئوف )

برشته می شدم 
روی سنگ فرش 
و هندوانه ها غلت می زدند 
خنکای حوض بزرگ مسجد را 
یادت بخیر 
غیرت کار 
در تابستان شش سالگی 
که تا صلات ظهر 
چشمان کوچک ام 
عقابی می شدند 
روی درخت فواره 
یادت بخیر 
کاسب کوچک
نگهبان جفتی هندوانه 
در سینه ی سرد آب 
به شوق 2 ریال دستمزد .

 

 

هوشنگ رئوف

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.