استعاره نوعی نوستالژی در کوک تلخ هوشنگ رئوف


 

توجه برداشت از سایت خبری یافته

http://yaftenews.ir/notes/art-culture/32881-metaphor.html

«کوک تلخ باری سرما» یکی دیگر از مجموعه شعرهای هوشنگ رئوف است که در سال 1399 انتشارات پریسک به زیور چاپش آراسته و در اختیار حافظان تبار ادب قرارگرفته است. با تورق اشعار این دفتر می‌توان به حس نوستالژی عمیقی که دربند بند اشعار نهفته، دست یازید. به دیگر بیان شاعر به مرور زندگی خود می‌پردازد، به تلخی‌ها، شیرینی‌ها، فراق، وصال، غم و...که هرکدام به شکل طلوع دوباره‌ای از واژگان در کوک تلخ باری سرما که شاعر نام مجموعه خود را نیز از همین نوستالژی‌ها برمی‌گزیند، نمود پیدا می‌کند.

در این مجموعه نقش استعاره به وفور دیده می‌شود. استعاره‌ها تازه‌اند و نفس می‌کشند. به قول نیچه زبان ذاتاً استعاری است. ما هم در این مجموعه با زبان استعاره رئوف آشنا می‌شویم، یاد می‌گیریم و به ذهن می‌سپاریم تا در آینده‌های نه چندان دور، ما جهان را از طریق استعاره‌های زبانی شاعر بشناسیم، خصوصاً زبان شیرین و گوارای فارسی که سرشار از استعاره وتشبیه است. این فقط مربوط به شعر شاعر نیست و البته استعاره در شعر هر شاعری دیده می‌شود. در شعرکلاسیک به ویژه غزل، مثنوی به وفور استعاره وجود دارد. اما در مورد شعر معاصر، استعاره‌ها عوض شده‌اند، متحول شده‌اند و طور دیگری عرض اندام کرده‌اند، ولی هم‌چنان وجود دارند. مثلاً
گذرنامه‌اش را باد
روی میزهای دریا ورق می‌زند
و در هیچ مرزی توقف نمی‌کند
برای انگشت‌نگاری
پرنده‌ای که نمی‌داند
زادگاهش نی‌زار کدامین سرزمین بوده است.(ص۶۷)
یا:
دیگر این رود
آن ایل بزرگ آب نیست(ص۶۶)
یا:
رنگی به رخ ندارد بهار
و حرفی از میوه

نگذار
لال بگذرد این جوی
از کنار درختان…(ص۶۴)

 

در شعرِ شاعر استعاره، هم وزن تشخیص اوج گرفته تا مخاطب را تحت ‌تاثیر یک احساس و عاطفه قرار دهد و آن التذاذ روحی از تربیت کلمات در این‌جا دخالت می‌کند و خواننده را به تامل و تفکر بر می‌انگیزاند. وقتی به اشعار این مجموعه نگاه می‌کنیم که با تخیلات عجیب و غریب و تشبیهات و استعارات بکر و زیبا و فضاهای تازه و رویایی مواجه می‌شویم که هرکدام در کنار هم و با هم دست مخاطب را گرفته و در خود غرق می‌کند. مگر کار شاعر به غیر از این است که روح مخاطب را تکان دهد، ذهنش را تکان دهد تا یک بار برای همیشه خود خویشتن را به خاطر بیاورد. قدرت استعاری زبانی شاعر، باز از این نکته غافل نمی‌ماند که با دروغی شاعرانه و زیبا مواجه است نه حقیقتی که او تا آن لحظه و پیش از خواندن آن شعر و دیدن آن منظره به راحتی از کنارش عبور کرده باشد.
زوزه می‌کشد با دهانی پر از شن
به سمت من که می‌آید
منظره‌هایم را
غبار پیچ می‌‌کند
با تنوره‌های خاک …(ص۱۵)

                                                          

در حقیقت یکی از رسالت‌های شاعر – و البته هنرمندان دیگر – پر رنگ‌تر کردن زوایایی از زندگی است که اتفاقاً مقابل چشم همه قرار دارد و چون مقابل چشم همه قرار دارد، اصلاً دیده نمی‌شود یا کم‌تر دیده می‌شود. به همین منظور گاهی شاعر ناچار است که برای نشان دادن چیزی که بیش از اندازه در برابر دید همه قرار دارد، آن را استتار کند. نکته همین جاست که شاعر برای مهم جلوه دادن آن دست به استعاره می‌‌‌زند، دست به خلاقیت ونوآوری می‌زند تا با وارد کردن فضای ذهنی و عینی خود از حکمی تخیلی و فانتزی به حکمی قطعی و غیرقابل انکار تعدیل کند. به همین منظور اشعار رئوف در شریک کردن مخاطب در ذهنیت خود، موفق عمل کرده است.
چشمانم را
جفت کرده‌ام
کنار جا کفشی
و گوش‌هایم را سپرده‌ام به دهان زنگ…
آشوب دلم را می‌بینم
که کوچه‌ها را بالا و پایین می‌رود
ساعت هم
روی بی‌قراری زمان ایستاده است.(ص۵۶)
اما در کنار شعرهای اندیشه محور و نوستالژی هوشنگ رئوف، با اشعاری نیز مواجهیم که زمام اختیارشان را به دست تصاویر بریده بریده سپرده‌اند که هرکدام با تفکر و تامل می‌تواند در کنار هم قرار بگیرد. این پازل رنگارنگ نشئت گرفته از تجربه چندین سال شعر و شاعری رئوف است که ذره ذره توانسته به صورت‌گری ماهر تبدیل شود.
بگذار گور به گور شود صدایم
گورستان به گورستان
که دستی شدم عمود(ص۶۵)
یا:
جمعه مکانی است
که از کنار گریه‌های خاک‌نشین پنج‌شنبه می‌گذرد(ص۶۰)
یا:
آسمان همه‌جا یک رنگ نیست و
ابرها همه جا
با یک زبان سخن نمی‌گویند(ص۵۳)
هوشنگ رئوف شاعری توانمند است، شاعری که برای سرودن، تنها به داشتن تخیل قوی و استفاده از ابزارهای زبانی بسنده نمی‌کند. اشعار او در تمام مجموعه‌های ارائه شده به ویژه در مجموعه‌ی اخیر، حاکی از توانایی‌اش در به‌کارگیری صنعت ادبی تشبیه، استفاده از عنصر تخیل در شعرهای این مجموعه در خور توجه است. شفیعی کدکنی تخیل در شعر را عبارت از کوششی می‌داند که ذهن شاعر در کشف روابط پنهانی اشیا دارد. به عبارتی می‌گوید تخیل به شاعر امکان آن را می‌دهد که میان مفاهیم و اشیا ارتباط برقرار کند. شاید سخن بدین جا بکشد که یک کار (یک شعر) مگر چقدر جای سخن دارد و چقدر می‌تواند برای مخاطب لذت‌بخش باشد. ولی در کارهای رئوف هر شعر خاستگاه قلبی شاعر است که این‌گونه دلنشین بر جان و روان مخاطب می‌نشیند و هر بار آرایه‌ها و امکانات ادبی به تازه‌ترین شکل، به تجهزات ادبی مجهز می‌شود. من یقین دارم که اگر دهه‌ی ‌۴۰ یا دهه‌‌ی۵۰ می‌بود، هوشنگ رئوف می‌توانست پرچمدار سبکی از شعر معاصر می‌شد. پرچمداری که به شعر معاصر شکل و شمایلی جذاب‌تر، عمیق‌تر شاید هم متفاوت‌تر می‌داد. به تعبیری دیگر حضور رئوف یک احساس خوشایند فردگرایانه گاه ملی و یا حتا جهانی را به مخاطب خسته امروز می‌بخشید.
نه طعمی از آفتاب
نه آب
و پیش از آن‌که
شانه به شانه‌ی برگی
چهره بگردانم
در نسیم خوانی اردی‌بهشت
پیچیدم با قامت درخت
در کال‌ریزی باد
حالا میوه‌ای پا درختی‌ام
و حسرتی که … نشد
با نوبرانه‌ها
به تابستان دهانت برسم.(ص۷)
گفته‌ها و ناگفته‌های شعر رئوف مجال بیش‌تری می‌خواهد ولی در بند بند اشعارش، غمی عجیب سراسر این مجموعه را فراگرفته، عجیب و بزرگ چون روحی آگاه و سرگشته با تک تک کلمات زندگی می‌کند و با تک تکشان عکس می‌گیرد و با تک تکشان خاطره می‌سازد. هوشنگ رئوف؛ تنهایی انسان امروز و حتا انسان تنهای عصر مدرن یا پست مدرن را در بند بند اشعارش به تصویر می‌کشد و در قاب تلخ و شیرین این مجموعه، گاهی دلش برای زندگی، گاهی دلش برای خودش و گاهی دلش برای دنیای اطرافش تنگ می‌شود.
تا هوا
هنوز خاکستری ست
بایستیم
در زمینه‌‌ی این مه
با ژست یک عکس و
برعکس خودمان
فقط بگوییم سیب
در عکس‌های امروزی
نه آشوب‌های دل پیداست
نه هوای بارانی چشم‌‌ها
اما می‌دانم
در هیاهوی سیب و سبد
بعدها دست به دست می‌رویم و
لبخندی می‌شویم
با طعم سیب
روی لب‌های کودکان(ص۳۳-۳۲)

 

حس عاطفه و تخیل چنان در روح و جان شعر آمیخته که گویی تمام عناصر و نمادهای طبیعت نیز به شور و شعف در شعر رئوف ایمان دارد. شاعر با نمادهای طبیعت زندگی می‌کند؛ از پدیده‌‌ها، عکس می‌گیرد و به تمــاشا می‌رود و دنیایی از تأمل ودیدن را برای خواننده مثل یک فیلم همیشه تازه و زنده باز می‌گذارد تا در اصل و اساس هر چیز درنگ نماید و برای شعر امروز، سرنوشت دیگری در این بحبوبه‌ی ورق زدن‌ها، به امانت بگذارد.

نویسنده : سلبی‌ناز رستمی | سرچشمه : سیمره‌ی 549 (28 مهرماه 99)/ ص

 

"با کوک تلخ باریِ سرما" عنوان مجموعه شعر استاد هوشنگ رئوف است که توسط انتشارات پریسک منتشر و روانه‌ی بازار کتاب شد.

به گزارش یافته، "هوشنگ رئوف" شاعر معاصر لرستانی مجموعه شعر "با کوک تلخ باریِ سرما" را توسط انتشارات پریسک منتشر و در اختیار علاقه‌مندان قرار داد.

رئوف متولد 1330 خرم آباد است و از 11 سالگی تا به امروز در چاپخانه و امور چاپ فعالیت دارد.

وی سال 1353 اولین کتاب شعرش به نام سفره خورشید چاپ شد که به گفته منتقدان و مجلات ادبی آن روزگار اولین کتاب شعر مدرن با زبانی تغزلی و لیریک بود از خرم‌آباد و بعد شعر هایش در مجلات و هفته‌نامه‌ها چاپ شده‌ است.

"جنون آب"، "ناز گلو خوانده‌ای"، "دو حنجره آواز" و "نبض گلوی تاک" دیگر عناوین مجموعه اشعار هوشنگ رئوف است که در سال 92 توسط انتشارات نصیرا منتشر و روانه‌ی بازار کتاب شده بود.

 

توجه برداشت از سایت خبری یافته

http://yaftenews.ir/notes/art-culture/32881-metaphor.html