نقد و تحلیل بر کتاب»با کوک تلخ باری سرما« اثر هوشنگ رئوف با میترا سرانی اصل


 

 

    نقد و تحلیل بر کتاب»با کوک تلخ باریسرما« اثر هوشنگ رئوف

با میترا سرانی اصل

برداشت از ماهنامه ادبی هنری مستقل توتم https://totemmag.itcz.ir/

شماره دوم ماهنامه

شاعر با روایتی زندگی می کند که در شعرش مجسم و در پیوند با اشیا و رویدادهای پیرامونش است .مولف در ادبیات امروز قصد تصرف همه جانبه ی متن و یکسونگه داشتن مخاطب را ندارد ، بلکه بنا به رویکرد هرمنوتیکی در متن حضور مخاطب و ایجاد شاخ و برگ و تکثر در آن موجب قدرت اثر و ماندگاری آن است . چنانچه در حوزه ی مدلول های بوجود آمده ، روابط و مناسباتی شکل می گیرد که از سرشت کنش گرایانه برخوردار است و می تواند با حضور ابژه ها به روابطی دور از انتظار دست یافت . جهان در اندیشه و زبان رئوف برساخته ی ذهنیت فردی وی است و تصاویری بی بدیل و ناشی از تجربیات شاعر که نقش بسزایی در آثار ایشان دارند .نقش کلمه در گرو کارکردهای زبانی و الطاف شاعرانه است که بطور خاص از چرخه ی طبیعت و اشیا عبور و با حس و نگاه نافذ شاعر آمیخته و در نهایت حاصل صناعات و بدایع ادبی می باشد . نگاهی قابل تامل که در پیکر بندی واجزای متن ایجاد شده است . قساوت دست است و بی زبانی سنگ که نارس می افتند بر خاک میوه های کناره ی پرچین از درخت هایی که گردن می کشند در کوچه باغ افق انتظارات شاعر بنا به خاستگاه اجتماعی و فرهنگی وی سرشار از هنر و کنش زیبایی شناسانه است که از طبیعت سرچشمه می گیرد و با با بکارگیری صنعت استعاره به شکلی بارز به ماده شکل و روح می بخشد و قادر است مخاطب را در برابر دایره واژگانی به بافت معنایی و یا حسی قابل التذاذ برساند . تمسک شاعر بر این گونه صنایع توانسته در دراز مدت آثار خود را در بستری از بدایع قرار دهد و ساخت کالم را به گونه ای اثر گذار پیش ببرد و خواننده ی اثر نیز در حوزه ی پدیدار شناسی با ارجاع به درونمایه های ذهنی خود با متن همگام شود . وجه استعاری زبان در آثار رئوف عمیق است . چنانکه نمی توان در چند سطر به کند و کاش و تاثرات ناشی از آن پرداخت ، زیرا میل به بیان شدن و ساختن دنیایی با پیرایه های ادبی در کالم اثر جان گرفته و به همنهاده ها و مناسبات جدید می انجامد . به فصل برف رسیدیم و / نصیب ام نشد / یک نفس بنشینیم زیبا / بر کاجی در تماشایت / افتاده ام / بر شیب صخره ای و / هی می لرزد گوزنی در دل ام / روی ساق های افتادن / گاهی که می جهد آهویی / آن دورها / از کنام چشمان ات ...... ص41

                                                                                           

            

عشق و عاطفه و راز و نیاز شاعر با جهان خارج از ذهن از مشخصات بارز شعر هوشنگ رئوف است . شاعر با روزنه ای که بر روی کلمات می گشاید آنها را غنی و پر بار و در هاله ای از وجوه جاندار پنداری به تشخص و معرفت می رساند . ساحل شدم در سطری از دریا و با حروف ماسه نقطه نقطه عزیمت را

ترسیم نمودم در شکلی از ماهی از لفظ تند موج با آب معنا می شوم در بیکران آبی ص 34 شبکه معنایی در محور جانشینی با رعایت تناسب بین اجزا در متن نکته ای قابل تامل است و شاعر توانسته طبیعت بشری را با طبیعت بیرونی تلفیق و به آن قوام ببخشد . هر چند به تصرف در آوردن متن توسط خواننده با مقاومت چندانی روبرو نیست ، اما داللتها در اثر سرشار از حس آمیزی عاطفه و آن شاعرانگی همراه است. زخمی حتی اگر کوچک کوچک بنشیند بر انگشت درخت خون می چکد / از ناخن بهار تصور کن / حال بهار را وقتی تبر / به جان درخت می افتد / ص 04

مرگ و زندگی دو مقوله ی جدایی ناپذیر از زندگی بشرهستند و گاه در کنار یکدیگر و گاه در مقابل هم قرار می گیرند .بنا به موقعیت زیستی معنای مشترکی از مرگ در جامعه ی ما جای گرفته که به شکل و فرایندی گسترده با زندگی قرابت نزدیکی دارد . خاستگاه زبانی شاعر در پی مفهوم مرگ در جامعه ای منفعل در متن بخوبی نمایان است . انسان خنثی در پیامد مرگ و در برهه ای از تاریخ ، در اکثر آثار مولفین سایه انداخته است .به گونه ای که نقش منفعالنه ی فرد

بدون وجود امکان رفاه از او شخصیتی سرخورده برای ادامه ی بقا می سازد . چه فرقی می کند حال من با حال این قزل آالی پرورشی کنار پیاده رو در حوضچه ای پالستیکی که خیال می کند آب را شنا می کند با حباب های برفی در حجمی به اندازه ی مرگ چه فرق می کند وقتی که مرگ با اشاره ای بر گیج گاه کمان می شود به جست و خیز روی پیشخوان کنار مصقل و چاقو ص 42

عدول از هنجارها از دیگر ویژگی های شعر رئوف می باشد . شاعر همواره سعی درآفرینندگی در سطوحی ادراک شده که شاخصه ی ذاتی وی می باشد ، را دارد . همچنان که این آفرینندگی بنا به ذهنیتی ست که در کش و قوس و انحطاطی که مولف مدام با آن درگیر است . این

عدول شکلی نظام مند و در قالب طرحواره ها صورت گرفته است و تخیل شاعر در فرم و ساختار شعر به انداموارگی رسیده است . هر بامداد نیمی از خوابش را بیدار می کند از بالشت و سنجاق می کند بر یقه پیراهن نیم دارش با پوتین های سالخورده عبور می کند زبان مهندسی شده بنا به بستر فرهنگی و اجتماعی و به ویژه در بستر بومی وی نشئت گرفته است . زبانی که بر پایه ی شاخص زیست بومی شاعر به رنگ و بوی طبیعت آمیخته و دارای اصالت می باشد .زبانی که در دریافت آوا و نشانه ها و همچنین معنا حساس و دارای الیه و شکل تاریخی خود می باشد . هی جار می زنی خرمای فاتحه ارزان ارزان بی مروت یک بار هم لبخند سیب را در این محله بگردان ص37 بعنوان نقطه ضعفی که می توان در این مجموعه به آن اشاره داشت حضور ترکیب هایی است که گاه مانع از حرکت و پویایی متن و عدم فاصله گذاری با مخاطب می گردد . بی شک شاعر میتواند با اندیشه و قلم خویش مانوس تر و با عمل کند . در باد می خواندی با حسرت باران و کهنه کالهت چتری بود باالی مژه های همیشه خیس ات خنیاگر سر به زیر شادی ها می خواندی / تا ردیف های دسته جمعی رقص و دل دل می کردی / گاهی با میلی به ملی آن سال های نفت / راستی با آن همه بلیط بخت به چهارشنبه های خوشبخت رسیدی ؟

 

برداشت از ماهنامه ادبی هنری مستقل توتم https://totemmag.itcz.ir/

شماره دوم ماهنامه