بازخوانی دو قطعه شعراز «هوشنگ رئوف»


این مطلب مختصر و ناقابل را به هنرمند گرانقدر؛ جناب «بهرام سلاحورزی» (پسر عمه ی عزیزم) تقدیم می کنم. به امید اینکه از آثار قلمیِ پر احساسش بهره مند گردیم.

«بازخوانی دو قطعه شعراز «هوشنگ رئوف» و بررسی ظرفیت های «شعر جهانی» در آن »

سیامک موسوی اسدزاده


مقدمتاً بگویم که قصدم به هیچ وجه تأویل و تفسیر این دو قطعه نیست و اینکه چه مفهومی را در ذهن خواننده ایجاد می کند. هدفم این است که در یک کلام کوتاه و موجز ، ظرفیت های موجود در این دو قطعه، که موجب می شود ملل یا فرهنگ های دیگر در تمام جهان از آن استقبال کند را برشمرم.
همه ی ما می دانیم که ترجمه ی شعر(از یک زبان به زبان دیگر و حتی از لهجه های تحت یک زبان «به یکدیگر») اگر که غیر ممکن نباشد، امّا توان ارائه ی تمامی ظرفیت های شعر را ندارد. البته برخی از اشعار، توانِ ترجمه را دارد، بی آنکه از نظر معنایی و احساسی دچار خدشه شود. «عزرا پاوند» اشارت بسیار زیبایی دارد که شعر تنها یک مقوله ی ذهنی نیست بلکه احساسی هم هست. متأسفانه غالباً در ترجمه ی اشعار، وجه احساسی و ساختاری، فدای معنا می گردد. که البته این به خاطر ویژگی های خودِ شعر است.
به منظور بررسی این دو قطعه نیاز است ظرفیت های شعر جهانی را از دو وجه؛ «معنایی» و «شکل بیان» مورد توجه قرار دهیم:

«معنایی»
در بحث «معنا» بایستی گفت ؛ اگرچه انسان ها نیاز ها و آمال مشترک دارند اما این فرهنگ ها هستند که برخی چیزها را در بین ملل و اقوام از اهمیت برخوردار می کند و برخی را کم اهمیت جلوه می دهد و زمانی که شاعر یک موضوع بومی را انتخاب می کند ، اگر شعر ترجمه شود نیاز به تطویل کلام و یا تشریح و تفسیر و پی نویس دارد. پس چنین شعری واجد توان جهانی شدن نیست. برای اینکه کلام ناب توان بازنمایی ذهنیات و احساس شاعر را ندارد و آنچه شعر را باز گو می کند، شرح مترجم است.
شعر کلامی است که از پر گویی می پرهیزد و تلاش دارد در مختصر ترین شکل، مفهوم بلندی را ادا نماید. «هایدگر» اعتقاد دارد زبان ناب همان شعر است. یعنی شعر بهتر از هر چیز دیگر بایستی بتواند مفهوم را انتقال دهد. لذا اگر در نظر باشد که متنی دیگر مکمل شعر شود ، دیگر آن زبان نابی که «هایدگر» می گوید از بین می رود و دیگر شعری وجود ندارد. 
پس شعری که ترجمه می شود، اگر بنا باشد بی هیچ واسطه ای معنا و احساس خود را به خواننده انتقال دهد، بایستی معنایی عام و جهانشمول را دارا باشد.

«شکل بیان» 
شعری که بناست ترجمه شود، نیاز به ارائه ی تصاویر همه فهم دارد و شعری که محدود به شکل و ایماژ های شعری منطقه ای و قومی و بومی باشد این توان را ندارد.این گونه شعر بایستی منظورش را با زبانی همه فهم ادا کند یعنی اگر شعر ترجمه شد نیاز به باز سرایی، تطویل کلام، توضیح و تفسیر و پی نویس نباشد. یک زبان شاعرانه جهانی، زبانی به دور از پیچیدگی و آرایه های کلامی منطقه ای و ایماژ های محدود به فرهنگ خاص است. 
«عزرا پاوند» معتقد است که «ایماژ» فقط جانشین یک شئی یا فرد و پدیده نیست بلکه ماهیتی احساسی و ذهنی را نیز با خود دارد. از این رو ایماژ ها توان انتقال «احساس» را هم دارد و همانا «احساس» بار مهم و عمده ای را در شعر عهده دار است.
«بررسی اشعار»
دو قطعه شعر منتخب که از روی فیس بوک «هوشنگ رئوف» برداشت شده است ، دو قطعه ی موجز است و ساختاری «هایکو»یی دارد .در قطعه ی اول، که من با اجازه ی شاعر آن را «کوچ (1)» می خوانم. شاعر بی هیچ مقدمه ای به بیان مسئله می پردازد:

پرنده ی کوچک 
به مادرش گفت 
به کوهستان برویم

شاعر بدون بهره گیری از زبانی پر تمطراق و پیچیده مسئله را تصویر کرده و در عین حال عناصر قوی احساسی ، نظیر «پرنده ی کوچک» ، «مادر« و «کوهستان» را نیز به کار گرفته است.که نشان از تنهایی و بی پناهی آن دو دارد و نیاز به «رفتن». هرکدام از این ها بار معنایی ای در ذهن مخاطب ایجاد می کند که نهایتاً منجر به ایجاد یک «رو معنا» و «عمق معنا»های بیشمار در ذهن خواننده می گردد. 
شاعر در آخر با ترکیب چند تصویر ساده، یک تصویر هراسناک ایجاد می کند :

هر شب 
از هراس تفنگ های بادی 
خوابم نمی برد .

در قطعه ی دوم که من با اجازه ی شاعر آن را «کوچ (2)» می خوانم. بازهم شاعر با ارائه ی چند تصویر ساد و بی تکلف خواننده را به فضای مورد نظرش دعوت می کند.

برایم فرقی نمی کند 
این فوج پرنده در آسمان 
از کوچ بر می گردند 
یا به کوچ می روند

و نهایتاً ضربه ی احساسی خود را بر او فرود می آورد:

فقط دلم تنگ می شود

شاعر آنقدر ساده به بیان این دو قطعه پرداخته ، که در برخورد اوّل با شعرهایش شاید بگوییم «همین»!؟ 
امّا شعر فراتر از این رفته است و تأثیر خود را به جای گذاشته و گاه ما فراتر از «رو معنا» به «عمق معنا»های ذهنی خودمان می رسیم و استنباط خودمان را می کنیم.«رئوف» با کاربرد کمترین واژگان، به بیانِ «مفهومی انسانی» و البته جهانشمول می پردازد. و شعر را آن قدر«مینی مال» ادا می کند که جایی برای ارائه ی دلمشغولی های شخصی، بومی و قومی «خود» باقی نمی گذارد. و با ارائه ی تصاویری که بازهم وابسته به فرهنگ خاصی نیست، شعر را تمام می کند.
به همین خاطر این دو قطعه بدون هیچگونه واسطه، و بدون اینکه خواننده ی بیگانه نیاز به مطالعه در باره ی اوضاع و احوال روانی و اجتماعی - فرهنگی شاعر داشته باشد و بی هیچ شرح و تأویل و مقدمه و پی نویسی که مترجم بنویسد، به درک «احساسی» و مفهوم شعر نایل می آید. لذا بدون اینکه بخواهم متعصبانه، این را مزیتی برای «کوچ» (1و2) بدانم بایستی اظهار کنم هردو این قطعات دارای ظرفیت های «شعر جهانی است».
به ترجمه ی انگلیسی تحت الفظی و بدون باز سرایی «کوچ(1)» توجه کنید:

«Migration I »

Small bird
said To mother
let s we Go to the mountain
Nights
from Fear of air gun s
can not sleep.

به ترجمه ی انگلیسی تحت الفظی و بدون باز سرایی «کوچ(2)» توجه کنید:

«Migration II »
do not matter
The multitudes of birds in the sky
Return from migration
Or go to migration 
Only
I'm sad.

هر دوشعر به راحتی قابل ترجمه به زبان های غیر می باشد، و بدون اینکه نیاز به آرایه های ادبی زبان میزبان داشته باشد، کاملاً گویا است و با اندکی تغییرو جایگزین کردن واژگانی که به «زیبایی کاربردی» جمله ها بیافزاید، در زبان میزبان هم به شعری وزین، خوش آهنگ و تأثیر گذار مبدل می گردد.
سیامک موسوی اسدزاده 29/آوریل/2013 دوشنبه


برداشت از فصل نامه ادبی درگاه منبع