چاپ شده در فصل نامه ادبی درگاه
شماره 2 پاییز 1391
نامه علی باباچاهی به هوشنگ رئوف
سازی که با حروف سربی کوک می شود
جناب رئوف عزیز شاعر ارجمند
با سلام
مدتی است نامه ات و شعرهای بسیار ظریف و قشنگت بدستم رسیده و خیلی در هوای جواب دادن نامه ات بدنبال لحظه های قشنگ با تو بودن ، بودم که دست نداد، تا حالا که صبح بسیار سرد یک روز زمستانی کرج است که فرجی دست می دهد تا ...
اما ای افسوس که دستم یخ زده است این را از خطوط نامه می توان حس کرد . هر چه هست تو از دوستان بسیار خوب قدیمی من هستی و به صفای تو را داشتن افتخار می کنم . درست است که من در نوشتن نامه های عاشقانه سابقه ای دارم ! اما مگر حتماً در نوشتن اینگونه نامه ها باید اغراق آمیز سخن گفت ؟ اعتراف می کنم که صفای امثال شما به من همیشه درس درست ماندن داده است و می دهد. به هر حال همه این اعترافات ژان ژاک رسویی برای این است که از سر تقصیرات من بگذری . نمی دانم چه کارهایی انجام می دهی ؟ هنوز در چاپخانه هستی و در کنار حروف سربی سازت را کوک می کنی ؟ که البته صدای این ساز به این جا هم می رسد و من چند تای آن را می شنوم و لذت می برم ، اما اجازه بدهید که صفای این نامه به غبار نقد مکدر نشود گر چه من فی الواقع از « خاکستر » لذت می برم و بیش از آن چند تای دیگر با این شروع بسیار زیبا :
خانه های نخی / بلم هایی واژگونند ، / در طغیان رودخانه باد ...
که به دل سنگ و « مسخ » شده من هم می نشیند . « هوار » هم خوب است اما فعل ها زده اند بیرون و بعضی جاها هم مثلاً سابقه دارند : آی اینجا کجای دنیاست ؟ ولی چقدر خوشحالم که «فکر» ت جمعی است ، مثلاً در همین«هوار » . «زمستان » تصویر قشنگی می دهد که قابل تعمیم است ، اما نمی دانم هی در این شعرهای خودش نشسته یا نه ؟ شعر « شاملو » هم به دل می نشیند . نمی دانم چرا مثلاً این قسمت تکمیلم نمی کند آی شاعر ! .. شاید هم من اشتباه می کنم . اما این قسمت بسیار زیباست:
بر فتیله واژه ها / کبریت می کشی
به هر حال با شعرهایت در لحظات کرجی ام گرم شدم و امیدوارم که تکان های بعدی تو را بکشاند بالاتر و همه ما را که من هم مدتی است شعر تازه ای ندارم. زندگی بدجوری بد آموزی می کند ولی خوب همین سماجتی که ما داریم شاید تصحیح کننده کسالت ها و تضتیقات باشد . چه می دانم والله ؟ خوب سلام مسعود همشهری ات را برسان و همه دوستان . بسیار خوشحال می شوم که گاهی مرا یاد می آوری ؟ از شعر هایت باز هم برایم بفرست که بخوانم و بدانم که ...
با احترام بسیار
علی باباچاهی
7 / دیماه / 67
وبلاگ فصل نامه ادبی در گاه : منبع