آهو گوش
نام تفنگی ست
که از سرب
گوشواره های یاقوتی می آویزد
بر گوش های آهو ...
هوشنگ رئوف
که درد ازمغز استخوانم فریاد برکشد
استاد هوشنگ رئوف
ادامه مطلب ...
تن لرزه ی دریا
**
گلویی بودی پر از آواز های بندری
روی اسکله ای تاریک
در آن شهر بارانی تعطیل
شبی که تن لرزه ی دریا
تا استخوانم رسیده بود
نگفتی
با آن هوای برفیت
گرمسیر کدام سرزمین بودی
که جنوب جنوب شرجی ریختی
در برودت جانم
استاد هوشنگ رئوف
ادامه مطلب ...
فصلی بعد از صفر
**
جبهه جبهه هوای سرد پیاده میشود در ویرانه های تنم
مثل آن شب که دور شدی
مثل آن روز که دست کشیدی به موهایم
و گفتی
چه زمستان ماندگاری
کجایی کجایی
انجا که هستی به آفتاب اشاره کن
کمی بر من بتابد
می خواهم این قندیل ها از چشمانم بیفتند
مثل برگ
برگ برگ
دارم به فصلی دیگر می اندیشم
به فصلی بعد از صفر
به روشنایی روزی با چشمان زمردی
دارم به فصلی دیگری می اندیشم
حتی اگر تکیه دهم به عصایی
که از دست درختی به امانت گرفته باشم
استاد هوشنگ رئوف
ادامه مطلب ...