فصلی بعد از صفر(هوشنگ رئوف)



فصلی بعد از صفر

**

جبهه جبهه هوای سرد پیاده میشود در ویرانه های تنم

مثل آن شب که دور شدی

مثل آن روز که دست کشیدی به موهایم 

و گفتی 

چه زمستان ماندگاری

کجایی کجایی 

انجا که هستی به آفتاب اشاره کن

کمی بر من بتابد

می خواهم این قندیل ها از چشمانم بیفتند

مثل برگ 

برگ برگ 

دارم به فصلی دیگر می اندیشم 

به فصلی بعد از صفر

به روشنایی روزی با چشمان زمردی 

دارم به فصلی دیگری می اندیشم

حتی اگر تکیه دهم به عصایی 

که از دست درختی به امانت گرفته باشم


استاد هوشنگ رئوف




 

ادامه مطلب ...